● در مورد حضرات معصومین سلام الله علیهم اجمعین، گاهی به صورت عموم، مطالبی در نصوص و روایات داریم و گاهی به طور خاص.
در حدیث «لوح» برای هریک از حضرات ائمه علیهم السلام، یک تعریف و تعبیر مخصوص و ویژه وجود دارد.
این حدیث قدسی که مژدگانی رسول اکرم صلی الله علیه وآله به حضرت زهرا علیهاالسلام است، در مورد امام صادق علیهالسلام چهار ویژگی را بر شمرده است:
«سیهلک المرتابون فی جعفرٍ الرّادّ علیه کالرّادّ علیّ؛ حقّ القول منّی لأکرمنّ مثوى جعفرٍ و لأسرّنّه فی أشیاعه و أنصاره و أولیائه»
تعبیر «الرّادّ علیه کالرّادّ علیّ» اهمیت دارد. چگونه میشود یک مخلوق به این منزلت و جایگاه برسد که مستقیماً خدای متعال جلّ و علا در موردش بفرماید هرکس او را رد کند، رد توحید و الوهیت است؛ ردّ من است.
● در زیارت «سلام الله الکامل التام» که مرحوم محدث قمی رضوان الله علیه در «مفاتیح» از مرحوم سیدعلیخان نقل میکند، میخوانیم که وقتی به ساحت مقدس حضرت بقیه الله روحی و أرواح العالمین له الفداء و سلام الله علیه استغاثه میکند، این مستغیث و حاجتمند عرض میکند: «فبحقّ من اختصّکم لأمره و ارتضاکم لسرّه، و بالشّأن الّذی بینکم و بینه»
اگر کسی واجد این مقامات سهگانهای که در این دعا آمده، شد -که یکی مقام اختصاص است؛ یکی مقام ارتضاء و یکی مقام شأنیت یا عندیت است- آنگاه است که «الراد علیه کالراد علیّ».
این مقامات چیست؟ امر الله چیست؟ امر خدا چه امری است؟ امر خدا امر تکوین است و این فراز هم مطلق است «فبحق من اختصّکم لأمره» که اعم از امر تکوین و تشریع است و مساوق با اراده الله است که در زیارت اولای سیدالشهداء علیهالسلام آمده «إراده الرّبّ فی مقادیر أموره تهبط إلیکم» اراده الله به ید اینها قرار میگیرد و لذا این تعبیر «فبحق من اختصکم بأمره» است.
● فراز دوم چنین است: «و ارتضاکم لسرّه» اینان صاحب سرّ الهی میشوند. یقیناً همه افراد عادی جامعه نیز سرّ دارند و کسی چیزی میداند که به دیگری نمیگوید. وقتی که این صاحب سرّ، خالق همه عوالم کون شد و بعد، کسی را لایق دانست اسرار خود را هیچ احدی از آن خبر ندارد، نزد او به ودیعت بگذارد و با توجه به عبارت بعدی که: «و بالشّأن الّذی بینکم و بینه» شأنی که شما در مقام عندیت دارید «بینکم و بینه» چیست؟ اگر قرار بود که ما بفهمیم، دیگر «بینکم و بینه» معنا نداشت. شأنی که فقط بین شما و اوست؛ او میداند. کسی اگر به این منزلت، دسترسی یافت و به اینجا رسید، طبعاً وقتی حدیث «لوح» صادر میشود و نوبت به او میرسد، تعبیر «الراد علیه کالراد علیه» مقداری قابل فهم میشود.
● یکی از کارهای یومیهای که مرحوم شیخ رضون الله علیه غیر از تقیدش به نوافل، انجام میداده و ما معمولاً از آن غافلیم، این بوده که حتماً روزی یک بار، زیارت «جامعه» را تلاوت میکرده که سرشار از معادن، ذخائر، کنوز و معارف است؛ «فبحقّ من ائتمنکم على سرّه و استرعاکم أمر خلقه و قرن طاعتکم بطاعته» اینها منزلتهای آنهاست.
● «لأکرمنّ مثوى جعفرٍ» این اکرامی که خداوند کرده، چه معنایی دارد؟
«و لأسرّنّه فی أشیاعه و أنصاره و أولیائه» خداوند در اینجا وعده میدهد که دوستان، یاوران و شیعیانی برای او خواهد بود که موجب مسرّت اوست؛ نه مسرّت همین عمر کوتاه شصت و چند ساله یا دوران امامت؛ او مشرف بر عالم است؛ سروری که الآن امام صادق علیهالسلام داشته باشند، با نگاهی به ما که إنشاءالله انصار، یاوران، اولیاء یا حداقل، شیعه ایشان باشیم، برای حضرت حاصل بشود. در این صورت، شما که «جامعه» را هر روز یا در مشاهد مشرفه میخوانید و واقعاً اجمع است و اسمش نیز «جامعه کبیره» است، وقتی این مقامات و منزلت را میخوانیم، باید بگوییم در مورد زائر چه میکند؟ «یحقّ الحق و یبطل الباطل» در جایی قرار بگیریم که احقاق حق کنیم، اماته باطل کنیم، ابطال باطل کنم؛ اگر به این رسید، یصدق علیه أنه من أنصاره؛ یصدق علیه أنه من أولیائه، و من شیعته.
● اکنون در این اوضاع که البته دنیا همیشه همینطور بوده و حق همیشه کم طرفدار بوده و واقعاً هم همین طور است اما تطوّرات و تحوّلات و الوان مختلف روزگارها بوده منتها ما امروز شاهدیم که واقعا روزگار غربت امام صادق علیهالسلام است. البته گاهی موجی ایجاد میشود که ما خیال میکنیم اقبال زیادی است اما اقبال نیست اما الآن دیگر آن موج هم نیست و غربت را میبینیم؛ رفتار ما هم رفتاری نیست که بتوانیم جلب محبت کنیم؛ دوست درست کنیم؛ ولیّ درست کنیم؛ شیعه برای امام صادق علیهالسلام بسازیم.
حضرت علیهالسلام فرمودند: «کونوا دعاه الناس بغیر السنتکم»؛ حداقلاش در مقام همسایگی و موتورسواری، ماشینسواری، در مقام همین معامله و خرید و فروش در مغازهها، با همسایه، با اقوام و ارحام چگونه رفتار میکنیم که بگویند اینها نمونهای از ناصرین امام صادق علیهالسلام هستند؟ مشکلهای که داریم، این است. «و معلّم الناس و مؤدّبها أحقّ بتعلیم نفسه قبل أن یبدأ بتأدیب غیره» ما واقعاً خودمان را درست کردهایم که حالا میخواهیم در جامعه، معلم و مربی باشیم؟ اگر قرار است یک فرهنگ، شخصیت و اندیشه بخواهد در جامعه، محبوبیت پیدا بکند، طرفداران و مدافعین هستند که میتوانند آن اندیشه، فکر و شخصیت را محبوب کنند.
● شخص راوی میخواست در مورد سه طلاق متوالی، سوال بکند، در کوچه و محلهها رفت؛ لباس یک خیارفروش را پوشید و آن طبق خیار را از او گرفت و به عنوان فروش خیار، در خانه حضرت را زد و مسألهاش را پرسید. گاهی ظروف زمانی، این چنین بود. «الامام الصادق و المذاهب الأربعه» را ببینید؛ فرمانداران، ولات، استانداران در زمان بنی امیه و حتی مقداری از زمان بنی العباس در مدینه، حاکم بودند را ببینید؛ دیگر ظالمتر از آنها روی کره زمین نبود که آنان را فرماندار مدینه میگذاشتند و چه جسارتهایی به حضرت میکردند؛ شبانه به خانه امام صادق علیهالسلام هجوم برد و در حالی که خودش سواره بود، حضرت، آن پیرمرد شصتوچندساله را با دست بسته، به دنبال استر میکشید و سپس زخم زبانها به آن حضرت میزد و جسارتها میکرد.
تحمّل ناملایمات موجود، با این چیزهایی که میبینیم، سهل میشود. ما کجا و امام صادق علیهالسلام کجا؟ نور الأنوارند و ما ظلمت محضایم، تاریکی محضایم.
● بنابراین اولاً آقایان هیچ نگرانی از اینکه اقبال، ضعیف شده یا نیست، نباشد. دین همیشه به حامی، احتیاج دارد. شما بهجدّ، همین مسیر تحصیل، تقویت و تهذیب اخلاقی را إنشاءالله تعقیب بفرمایید که در موقع خودش و شرائط مساعد، بهخوبی و بهتر از گذشته و حال خواهیم توانست انجام وظیفه کنیم و آنگاه حداقلش «قوا انفسکم و اهلیکم ناراً»؛ حفظ خانواده، فرزندان و نزدیکان، حداقل وظیفهای است که به عهده ما قرار دارد.